حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) به جناب كميل مي فرمايند:
" هر زمان چيزي تو را ترساند، بگو:
لا حول ولا قوة الا بالله"
چقدر زيباست!
باید باور كنیم كه حتی برگ درخت هم بدون اذن خداوند از درخت جدا نمي شود!
همه چيز به اذن الله است.
سبحان الله!
اين شناخت خداست.
درقاموس خدا واهل بيت (ع) ،
"تاحالا كجابودي؟" وجودندارد!
هرزمان توبه كنيم و بازگرديم ، ما را راه ميدهند.
پيغمبراكرم (ص) سوگندي يادكرده است كه اين سوگند در منطقه اسم اعظم است؛هرموقع عبارت "الله لا اله الا هو" آمد، يعني منطقه ي اسم اعظم است، اگر مطلب به اين سادگي بود كه حضرت قسم به اين بزرگي نميخوردند!
پيامبراكرم(ص) فرمودند:" ولله الذي لا اله الا هو، هربنده اي كه گمانش را به خدا نيكو كند، خداوند طبق همان گمان با او رفتار ميكند."
حسن ظن داشته باشيد به خدا!
يقين بدانيد وقتي توبه ميكنيد، خداوند شما را مي بخشد.
«ملا فتحاللَّه كاشانى» در تفسير منهج الصادقين، و «آيت اللَّه كلباسى» در
كتاب انيس الليل نقل كرده اند:
در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت.
مردم به خاطر آلودگى او جنازهاش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و
محلّ پر از زبالهاى انداختند و رفتند.
شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار
و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از
گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟
جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت: يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ. اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.
مالك،كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و
كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟»
همه ما را ازچوب خداترساندند
ولی یکی به بوسه ی خــــدا
امیدوارمان نکرد درحالیکه
خداوند کلامش راهمیشه
با الرحمن و الرحیــــم
آغاز می کند؛ بــارش
بوسه های بی منت ❤️ خـدا ❤️ را برای
واقف بودن به اینکه هر چه داریم از رحمت خداست...
وهرچه نداریم ازحکمت خدا...
احساس خوشبختی یعنی همین!
خوشبختی رسیدن به خواسته ها نیست،
بلکه لذت بردن از داشته هاست.
حکایتی زیبا و تاثیر گذار که " استاد انصاریان " در اخرین شب قدر بیان فرمودند...
روزی حضرت موسی (ع)روبه درگاه ملکوتی خداوند کرد واز درگاهش درخواست نمود بارالها می خواهمبدترین بندهات را ببینم
ندا آمد که صبح زود به در ورودی شهر برو اولین کسی که از شهر خارج شد او بدترین بنده ی من است .
حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت ، پدری با فرزندش اولین کسانی بودندکه از در شهر خارج شدند.
حضرت موسی گفت:این بیچاره خبر ندارد که بدترین خلق خداست ، پس از بازگشت رو به درگاه خدا کرد وپس از سپاس ازخدا به خاطر اجابت خواسته اش عرضه داشت:بار الها حال می خواهم بهترین بنده ات راببینم.
ندا آمد:آخر شب به در ورودی شهر برو وآخرین نفری که وارد شهر شد بهترین بنده ی من است.
هنگام شب موسی (ع) به در ورودی شهر رفت ودید آخرین نفر همان پدر با فرزند ش است ! رو به درگاه خدا کرد وگفت:خداونداچگونه ممکن است بدترین وبهترین بنده ات یک نفر باشد.
ندا آمد ای موسی این بنده که هنگام صبح از در ورودی شهر خارج شد بدترین بنده من بود ، اما هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم اطراف شهر افتاد از پدرش پرسیدبابا ! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟
پدر پاسخ داد:آسمانها
فرزند پرسید: بزرگتر از آسمانها چیست؟
پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد ،اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:فرزندم گناهان پدرت از آسمانها نیز بزرگتر است.
فرزند پرسید:بزرگتر از گناهان تو چیست ؟
پدرکه دیگر طاقتش تمام شده بودبه ناگاه بغضش ترکید وگفت : عزیزم مهربانی وبخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست بزرگتر است.
هواشناسی
اعلام کرد
ابرهای رحمت خدا
درماه مبارک رمضان
24 ساعته
ثانیه به ثانیه
درحال باریدنند
لطفا هر گونه
چتر گناه را
از روی سر خود بردارید
تا دل و جانتان
خیس باران
لطف و رحمت الهی شود
〰〰〰
رمضان در لغت از «رمضاء» به معناى شدت حرارت و سوزانيدن است.
پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: رمضان به اين نام خوانده شده است، زيرا گناهان را مى سوزاند.
(بحارالانوار، علامه مجلسى، ج ۵۵)
دلسوخته اى هر شب خدا را مى خواند و ذکر الله از دهان او نمى افتاد. در همه حال لفظ الله بر زبان داشت و یک دم از این ذکر، نمى آسود.
شبى شیطان به سراغش آمد و گفت : این همه الله را لبیک کو ؟ چگونه او را این همه مى خوانى و هیچ پاسخ نمى شنوى ؟ اگر در این ذکر، سودى بود، باید ندایى مى شنیدى و لبیکى مى آمد.
مرد، شکسته دل شد و به خواب رفت . در خواب حضرت خضر را دید که به او مى گوید: چه شد که از ذکر بازماندى ؟
گفت : همه عمر او را خواندم ، هیچ پاسخ نشنیدم . اگر بر در کسى چند بار بکوبند ، پاسخى شنوند . من سال ها است که الله مى گویم و لبیک نمى شنوم . ترسم که مرا از خود رانده باشد و سزاوار لبیک نباشم . خضر گفت : هرگاه که او را خواندى ، او تو را پاسخ گفته است .
گفت : چگونه ؟ گفت : همین که او را مى خوانى ، او تو را حال و توفیق داده است که باز بیایى و الله بگویى . آن الله گفتن هاى تو، لبیک هاى خدا است . اگر رد باب بودى ، آن توفیق نمى یافتى که باز آیى و باز او را بخوانى . بدان که اگر در دل تو سوز و دردى است ، آن سوز و گدازها، همان فرستادگان خدا هستند که از جانب خدا تو را پاسخ مى گویند و به درگاه او مى کشانند.
مرد مومنے به طرز ناگهانے تمام ثروتش را از دست داد.چون میدانست خدا او را به نحوے ڪمڪ خواهد ڪرد، دست به دعا برداشت.
- پروردگارا ! بگذار ڪه من در بخت آزمایے برنده شوم .
او سالها و سالها دعا ڪرد اما همچنان فقیر باقے ماند.
سرانجام روزے مرد و از آنجا ڪه خیلے با ایمان بود بلافاصله به بهشت برده شد.
وقتے به آنجا رسید از وارد شدن سرباز زد. او گفت ڪه تمام عمرش را مطابق تعالیم مذهبے اش زیسته است اما خدا هرگز اجازه نداده ڪه در مسابقه بخت آزمایے برنده شود.با انزجارگفت:
- هرچه بمن وعده داده بودے دروغ بود.
خداوند جواب داد: من همیشه براے ڪمڪ ڪردن به تو آماده بودم .اما با وجود اینڪه من میخواستم ڪمڪت ڪنم تو حتے یڪ بلیت بخت آزمایے هم نخریدی.
نتیجه: دعاے واقعے آن نیست ڪه از خدا بخواهیم به ما ڪمڪ ڪند، بلڪه اینست ڪه به او اجازه چنین ڪارے را بدهیم.
خداوند به هر پرنده اے دانه اے میدهد ولے آنرا در داخل لانه اش نمے اندازد."هالندی"
برگرفته از کتاب: شما عظیم تر از آنی هستید که می اندیشید.
استفاده از این مطلب تنها با نام وب ما مجاز میباشد.
معبودِ من
ڪیست آنڪه چشید شیرینے دوستیت را،پس خواست غیرتو دیگرے را
و ڪیست آنڪه خو گرفت به نزدیڪے ات پس جست از تو دورے را
معبودِ من
پس قرار ده ما را از آنانڪه برگزیدیشان براے نزدیڪے ات و دوستے ات و ناب ڪردے آنان را براے مودت و محبتت و مشتاق ڪردے آنان را بسوے دیدارت.و الهام ڪردے به آنان یادت را و گردانیدے آنان را از شایستگان آفریدگانت و برگزیدے آنان را به سراے راز و نیازت و بریدے از آنان هرچیزے را ڪه میبرد او را از تو .
بار خدایا
قرار ده ما را از آنان ڪه عادتشان شادمانے به درگاه تو و ناله و زاریست.پیشانیشان سجده ڪننده است به بزرگے تو و دیدگانشان بے خواب است در خدمت تو و اشڪشان روان است از ترس تو .
اے آرزوے دلهاے مشتاقان و اے منتها آرزوے دوستداران در خواست میڪنم از تو دوستے ات را و دوستے آنرا ڪه دوست میدارد تو را و دوستے هر ڪارے را ڪه برساند مرا بسوے نزدیڪے ات. و قرار ده مرا از اهل سعادت و بهره مندے در پیشگاهت.
✍روزے پسرڪے براے شنا به دریاچه نزدیڪ خانه شان رفت .
مادرش از پنجره نگاهش میڪرد و از شادے ڪودڪش لذت میبرد .
ناگهان تمساحے را دید ڪه به آرامے به پسرش نزدیڪ میشد .
وحشت زده به سمت دریاچه دوید.و فریاد ڪنان پسرش را صدا زد . تمساح با یڪ چرخش ،پاهاے ڪودڪ را به دهان گرفت اما مادر رسید و از روے اسڪله بازوے پسرش را گرفت .
تمساح پسر را باقدرت میڪشید .ولے عشق مادر آنقدر زیاد بود ڪه نمیگذاشت پسر در ڪام تمساح فرورود.
ڪشاورزے درحال عبور ،صداے فریادهاے مادر را شنید پس دوید و با چنگڪ بر سر تمساح زد و آنرا فرارے داد.
پسر را به بیمارستان رساندند.
دو ماه گذشت تا پسر بهبود پیدا ڪند .
پاهایش با آرواره هاے تمساح سوراخ شده بود و روے بازوهایش،جاے زخم ناخنهاے مادرش مانده بود.
خبرنگار در مصاحبه از او خواست جاے زخمهایش را نشان دهد .پسر با ناراحتے زخمهاے پایش را نشان داد.
سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت :" این زخمها را دوست دارم،اینها خراشهاے عشق مادرم به من هستند." گــــــــــاهـــــــــــــے همانند ڪــــودڪــــے قدرشناس ،خراشهاے عشق خــــــــــــــداوند را بخودمان نشان بدهیم.
خواهیم دید ڪه چقدر دوست داشتنے هستند.
کودکی که مادرش او را
به دست موجهاى " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ،
" نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به " حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او ”قدمی بردار"...
تصور نکنیم که قرائت بدون معرفت اثری نداردکه این وسوسه شیطان است.
حضرت آیت الله بهجت میفرمودند:
اگر کسی بلد نیست قرآ را بخواند ،آنرا باز کند و صفحات آنرا با محبت نگاه کند.
این محبت اثر زیادی دارد،همانگونه که امام (ره) فرمودند که این نامه ای از طرف محبوب به عاشق است؛ گرچه عاشق از مفاد آن باخبر نباشد.
در زمان جنگ بعضی از رزمندهها نامه ای برای مادرانشان میفرستادند و زمانیکه بدست مادرانشان میرسید،گاهی مادر سواد خواندن نداشت ولی نامه را دهها بار میبوسید و می بویید و بارها به دیگران میداد تا برایش بخوانند و هیچوقت ازاینکار خسته نمیشد،چون از طرف محبوبش بود،بدانیم که قرآن هم نامه محبوب ماست.
خواب دیده بود در ساحل دریا در حال قدم زدن باخداست
روبرو در پهنه آسمان صحنه هایے از زندگیش به نمایش در آمد.متوجه شد ڪه در هر صحنه دو جاے پا در ماسه فرو رفته است ،یڪے جاے پاے او دیگرے جاے پاے خدا!
وقتے آخرین صحنه از زندگیش به نمایش درآمد،متوجه شد ڪه خیلے از اوقات سختترین و ناراحت ڪننده ترین لحظات در زندگے او بوده و این واقعا او را رنجاند و از خدا سوال ڪرد :« خدایا تو گفتے چنانچه تصمیم بگیرم ڪه با تو باشم همیشه همراه من خواهے بود ولے متوجه شدم در بدترین شرایط زندگے فقط یڪ رد پا وجود دارد.نمیفهمم چرا؟ نمیفهمم چرا در مواقعے ڪه بیشترین احتیاج را به تو داشتم ،مرا تنها گذاشتے ؟!»
و خدا پاسخ داد:
« فرزند عزیز و گرانقدر من ! تو را دوست دارم.هرگز تنهایت نگذاشتم.زمانیڪه تو در آزمایش ورنج بودی،فقط یڪ جاے پا میدیدے و این درست زمانے بود ڪه من تو را بر دوش گرفته بودم.»
برگرفته از ڪتاب:شما عظیم تر از آنے هستیدڪه مے اندیشید به قلم مسعود لعلے
خداوندا روزت مبارك...
روز عشق را فقط به تو مي توان تبريك گفت...
تو كه عشقت آسمانيست...
و ثمره ي عشقت آرامش است...
تو كه رنگ و بوي عشقت فرق ميكند...
تو عشقت خالص و ناب است...
تو بي حساب ميدهي...
بي دليل توبه ميپذيري..
بي توقع بركت ميدهي...
و بي منت ياري ميكني ...
واقعا كه تنها تو سزاوار كلمه ي عاشق هستي...
عشقي كه خالصانه به بنده ات تقديم ميكني...
دوست داشتنهاي ما بوي نياز ميدهد...
عشقمان از روي هوس است تا محبت...
دوست داشتنمان براي دل خودمان است...
و توقع،زيربناي عشقمان است...
خداي عاشق روزت مبارك...
حیفم آمد ڪه صبح را
با نفس خوب خدا "ها" نڪنم!
بیت بے معنے "من بودن "را،
با غزلهاے صدا " ما" نڪنم!
حیفم آمد ڪه در این روز دل انگیز خدا ...
گرۀ ڪوچڪے از قلبے را،
به سرانگشت دعا وا نڪنم!
حیفم آمد ڪه در این روزگه زود گذر...
اینهمه مهر ڪه برمن بخشید،
عاقبت در نگه منتظرے جا نڪنم
روزتون لبریز از عشق
بے پایان ❤️خــــــــــــــــــــــــــــدا❤️
روزے گدایے ، نزد هندوانه فروشے رفت و گفت براے رضاے خدا ے هندوانه ای بمن ببخش
هندوانه فروش گشت و گشت و یڪ هندوانه خراب ڪه قابل خوردن نبود و پیداڪرد و به گدا بخشید
گدا وقتے هندوانه را دید دست در جیبش ڪرد و پولش را درآورد و گفت این تمام پولے هست ڪه امروز بدست آوردم بیا بگیر و یڪ هندوانه خوب بمن بده.
هندوانه فروش رفت و یڪے از بهترین هندوانه هایش را آورد و به گدا داد.
گدا رو ڪرد به هندوانه فروش و گفت: تو بخاطر پول بهترین هندونه ات رو بمن دادی،اما وقتے گفتم براے خدا بمن هندوانه اے ببخش،گشتے و خرابترین هندوانه ات را بمن بخشیدے
میگویند پسری در خانه خیلی شلوغکاری کرده بود. همهی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بیریخت است، همهی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!
خودش را به سینهی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید اوضاع بیریخت است به سوی خدا فرار کنید. «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»
زمانى كه ابليس دچار لعنت خدا شد ، از خداوند براى بقايش تا روز قيامت مهلت خواست ، به او مهلت دادند ،
از او سؤال شد : اين مهلت گسترده را براى چه مى خواهى ؟
جواب داد : خداوندا ! به عزّتت از كنار بنده ات نمى روم ، تا جان از بدنش بيرون رود ،
خطاب رسيد : به عزّت و جلالم قسم ، درِ توبه را به روى بنده ام تا فرا رسيدن مرگش نمى بندم.
✿
مقام معظم رهبری:
اگر من امروز رهبر انقلاب نبودم،رییس فضای مجازی کشور میشدم!
رایانه ها و فضای مجازی و سایبری که الان در اختیار شماست،
اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید ،میتوانید یک کلمه حرف درست خودتان را
به هزاران مستمعی که شما را نمیشناسند ،برسانید!
این فرصت فوق العاده ای است؛
مبادا این فرصت را ضایع کنید !
اگر ضایع شد خداوند متعال از من و شما روز قیامت سوال خواهد کرد!
1391/7/20
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار میکنیم،جز خدا"شهیدابراهیم هادی"
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
شهادت تیر و ترکش نیست؛آنروز که خدا را باهمه چیز و در همه جا دیدیم و نشان دادیم،شــــــهـــیــــد شده ایم
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
در زمین عشـــقـــی نیست که زمینت نزند،آســمــــان را دریاب
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
تنها و تنها خــــــداست که می ماند